آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان ماه من قدری تامل...!
به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست به دنبالش نگرد خدا در قلبی است که برای تو می تپد خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد در جمع عزیزترین هایت خدا در دستی است که به یاری می گیری در قلبی است که شاد می کنی در لبخندی است که به لب می نشانی خدا در بتکده و مسجد نیست گشتنت زمان را هدر می دهد خدا در عطر خوش نان است خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن خدا آن جا نیست و جایی است که قلب شکسته ای نمانده در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست زندگی چالشی بزرگ است مخاطره ای عظیم فرصت یکه و یکتای زندگی را نباید صرف چیزهای کم بها کرد چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم و سپیده دمان از آن بیرون می رویم فقط چیزهایی اهمیت دارند چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند همچون معرفت بر خدا و به خود آیی دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند نگاهی تیره و یأس آلود دارند آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای»؟ یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 22:16 :: نويسنده : Gity
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری درمی اورد.
تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست... یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 1:15 :: نويسنده : Gity
وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, :: 21:58 :: نويسنده : Gity
شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : Gity
درخت هم گاهي دلتنگ تبر مي شود وقتي پرنده ها سيم هارو به او ترجيح ميدهند
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : Gity
الهی… نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست.
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 17:24 :: نويسنده : Gity
دران لحظات نا اميد كننده كه با همان مشكل تكراري و هميشگي خود روبرو مي شويد / درسي را مي گيريد كه قطعا پيش از اين هم ان را فرا گرفته بوديد . يادتان باشد تكرار به معناي شكست نيست . اين را از امواج / برگ و باد بياموزيد. براي رشد وتحول گاهي تكرار لازم است شنبه 13 آبان 1391برچسب:, :: 22:33 :: نويسنده : Gity
زندگيتان را بكنيد و تجربه به دست اوريد.مراقب خودتان وكساني كه به شما نزديك هستند باشيد .تفريح كنيد وگاهي شنبه 13 آبان 1391برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : Gity
اينشتين را مي شناسيد....؟؟
به بياني ساده توضيح دهد.
اين هم پيچش!!! ![]() ![]() |