آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان ماه من قدری تامل...! دلم را می زنم به دریا تا شاید از دریا بیابم آن مروارید غلتان را؛ همان اشک خدا را ؛ همان عشق خدا را؛ همان هدیه سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:29 :: نويسنده : Gity
باران را صدا می زنم
سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 18:46 :: نويسنده : Gity
باران که می بارد تو می آیی باران گل - باران نیلوفر شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : Gity
میرود جسم من هر روز به پیش از لحظه ها وثانیه ها میگذرد سال ؛ماه را به دوشش میکشد با کوله بار تجربه بی رمق ولی روحم کجاست اصلا نمی بینمش جا مانده است وای نمی دانم کجا پیدایش کنم در کدامین سال ؛ کدامین راه ؛ پشت کدام دیوار میان ابرها سیر می کند در اب ها - در زمین است یا اسمان دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 19:25 :: نويسنده : Gity
خداوندا ؛ تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 21:27 :: نويسنده : Gity
ستارگان در مخمل سیاه شب چشمک زنان دل می برند . شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 20:51 :: نويسنده : Gity
گوش میکنم به صدای گذر ثانیه ها
مثل هرشب باز هم در کنار پنجره با سکوتی مبهم
خبر آمدن فردا را با صدای قدم ثانیه ها میفهمم
به خودم میگویم کاش این ثانیه ها خسته شوند
اندکی صبر کنند
کاش میشد عمر را مثل یک ساعت کوکی به عقب برگرداند و زمان بر ذهن بی منطق من میخندد
و شب از ظلمت من حیران است
رو به مهتاب کنم
بغض در سینه ی من میشکند
و در این حین نسیم سردی بوسه بر صورت خیسم بزن
و نوای صوت قرآن سر صبح به گوشم برسد
آه انگار خدا بیدار است
دل بیتاب مرا میبیند عمق اندوه مرا میفهمد
سمت من می آید
نور و گرما به اتاق کوچکم میپاشد
چه محبت آمیز دست بر شانه ی من میگیرد
و به من میگوید :
یاد من باش و ز فردا نحراس من در این فرداها لحظه ای ناب برای تو رقم خواهم زد پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : Gity
اگرصخره وسنگ تو مسیر رود خونه نبون صدای آب اینقدر زیبانبود پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 18:1 :: نويسنده : Gity
این روزا زیاد نقاشی میکشم ؛ چون عاشق نقاشیم- هنگام بهار _ می خواهم مثل سبز شدن گیاهان من هم سبز شوم ؛ شاد شوم ؛ امید وار باشم چون خداوند می خواهد _باید همراهش باشم ؛ یادش باشم ؛ تا همیشه با من باشد پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 17:24 :: نويسنده : Gity
|