آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان ماه من قدری تامل...!
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ,
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست, که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه, در دهان گس تابستان است.
زندگی, بعد درخت است به چشم حشره.
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد.
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست.
خبر رفتن موشک به فضا,
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر,
زندگی شستن یک بشقاب است.
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است.
زندگی مجذور آینه است.
زندگی گل به توان ابدیت,
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ها,
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست.
هرکجا هستم, باشم, آسمان مال من است.
پنجره, فکر, هوا, عشق, زمین مال من
دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : Gity
باز باران بارید خیس شد خاطره ها آفرین بر دل ابری هوا هرکجا هستی باش آسمانت آبی و تمام دلت از غصه ی دنیا خالی آفرین بر دل ابری هوا
شنبه 4 تير 1390برچسب:, :: 21:15 :: نويسنده : Gity
پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مىداد.
سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, :: 23:25 :: نويسنده : Gity
اگر دروغ نبود، هر روز شاید ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیابترین چیزها بود! اگر عشق ارتفاع داشت، من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی! آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی! اگر کناه وزن داشت، هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد! اگر دیوار نبود، نزدیکتر بودیم، همه وسعت دنیا یه خانه میشد و تمام محتوای سفره سهم همه بود! و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد! اگر خواب حقیقت داشت، همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از ناباوری بودم! اگر همه سکه داشتند، دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند! و یک نفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند! اگر مرگ نبود، زندگی بی ارزش ترین کالا بود، زیبایی نبود، خوبی هم شاید! اگر عشق نبود، به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم!؟ کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم!؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم!؟ آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم، اگر عشق نبود! اگر کینه نبود، قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند! و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلندت را نوازش می کردم! و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بود به یادگار نگه می داشتی! و ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم!
سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : Gity
من از نهایت شب حرف میزنم چراغ بیار سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, :: 1:38 :: نويسنده : Gity
زنبوری در حال پرواز، مورچه ای را روی زمین دید. مورچه دانه گندم بزرگی را به سختی به لانه اش می برد. زنبور، کنار او روی زمین نشست و مسخره کنان گفت: « ای مورچه بیچاره! این چه کار سختی است که می کنی؟ من پرواز می کنم و به آسانی به هر جا که می خواهم می روم و می توانم آدمها و حیوانات را نیش بزنم و هر غذائی هم که دلم بخواهد می خورم. » مورچه جوابی به زنبور نداد و با زحمت و عرق ریزان، دانه را به لانه اش رساند. روز بعد، مورچه از جلوی یک دکان قصابی می گذشت. ناگهان همان زنبور را دید که وزوزکنان روی تکه ای گوشت نشست و شروع به خوردن گوشت کرد و در همان حال به مورچه نیم نگاهی کرد و گفت: « ای مورچه بدبخت! ببین من چه آسان غذای لذیذ می خورم. » در همین هنگام مرد قصاب متوجه زنبور شد و با لبه کارد، بر کمر زنبور زد و زنبور، زخمی و نیمه جان بر زمین افتاد. مورچه فورا جلو رفت و پای زنبور را گرفت تا او را به لانه اش ببرد و بخورد. زنبور با آه و ناله از مورچه پرسید: « مرا به کجا می بری؟ ». مورچه با خونسردی پاسخ داد: « هر طمعکار مغرور و خودخواهی که هر کار می خواهد می کند و هر جا می خواهد می رود و می نشیند، سرانجام به جائی می رود که نمی خواهد. » سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : Gity
سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:, :: 1:8 :: نويسنده : Gity
مردم اغلب غیرمنطقی، خودمحور و متعصب هستند،
در هر حال آنان را ببخش!
اگر مهربان باشی،
در هر حال مهربان باش
اگر موفق شوی،دوستان دروغین و دشمنان واقعی بهدست خواهی آورد،
در هرحال موفق شو...
اگر صادق و صریح باشی،ممكن است تو را فریب دهند،
در هرحال صادق و صریح باش...
چیزی را كه برای ساختنش سالها تلاش كردهای میتوانند در یك شب نابود كنند،
در هر حال تو بساز
اگر آرامش و خوشبختی را بیابی مورد حسد واقع میشوی،
در هرحال به دنبال خوشبختی باش
كار خوب امروز تو را،اغلب افراد فردا فراموش میكنند،
در هر حال تو کار خوبت را انجام بده!
بهترینهایت را به دنیا بده و این ممكن است هرگز كافی نباشد،
در هر حال تو بهترینهایت را به دنیا بده
میدونی در هر حال هرچی بوده بین تو و خدای تو بوده
و در هر حال هیچكدوم بین تو و آنها نبوده!
سه شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : Gity
یک شبی مجنون نمازش را شکست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
عشق لیلا در دلت انداختم
کردمت آواره صحرا نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
روز و شب او را صدا کردی ولی
مطمئن بودم به من سر می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنم
یک شنبه 22 خرداد 1390برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : Gity
آرام باش، توکل کن، تفکر کن، سپس آستینها را بالا بزن،
آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است.
شنبه 21 خرداد 1390برچسب:, :: 17:46 :: نويسنده : Gity
![]() ![]() |