پيری برای جمعی سخن میراند...
لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد
نظرات شما عزیزان:
123 
ساعت15:50---18 خرداد 1390
سلام گیتی جان
ایشالا هر چی که خدا میخوای بهت بده نمیدونی با این جمله ها چه کمکی بهم کردی واقعا مرسی ممنونم
پاسخ:
salam 123 aziz mamnon doste khobam enshala to ham har ja ke hasrti khoda poshto pnahet bashe