آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان ماه من قدری تامل...! ديد موسى يك شبانى را به راه كو همى گفت اى خدا و اى اله تو كجايى تا شوم من چاكرت چارقت دوزم كنم شانه سرت جامهات شويم شپشهاات كشم شير پيشت آورم اى محتشم دستكتبوسم بمالم پايكت وقتخواب آيد بروبم جايكت اى فداى تو همه بزهاى من اى بيادت هى هى و هيهاى من اين نمط بيهوده مىگفت آن شبان گفت موسى با كه استت اى فلان؟گفت با آن كس كه ما را آفريد اين زمين و چرخ ازو آمد پديد اين چه ژاژ است و چه كفر است و فشار پنبهاى اندر دهان خود فشار گند كفر تو جهان را گنده كرد كفر تو ديباى دين را ژنده كرد چارق و پا تا به لايق مر تراست آفتابى را چنينها كى رواست گر نبندى زين سخن تو حلق را آتش آيد بسوزد خلق را آتشى گر نامدست اين دود چيست جان سيه گشته روان مردود چيست با كه مىگويى تو اين، با عم و خال جسم و حاجت در صفات ذوالجلال شير او نوشد كه در نشو و نماست چارق او پوشد كه او محتاج پاست وحى آمد سوى موسى از خدا بنده ما را ز ما كردى جدا ما زبان را ننگريم و قال را ما درون را بنگريم و حال را ناظر قلبيم اگر خاشع بود گرچه گفت لفظ نا خاضع رود موسيا آداب دانان ديگرند سوخته جان و روانان ديگرند تو براى وصل كردن آمدى نى براى فصل كردن آمدى تا توانى پا منه اندر فراق ابغض الاشياء عندى الطلاق (12 هر كسى را سيرتى بنهادهايم هر كسى را اصطلاحى دادهايم در حق او مدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تو سم بعد از آن در سر موسى حق نهفت رازهايى كان نمىآيد به گفت بر دل موسى سخنها ريختند ديدن و گفتن به هم آميختند بعد از اين گر شرح گويم ابلهيست ز آنك شرح اين وراى آگهيست
نظرات شما عزیزان: شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : Gity
|